جدول جو
جدول جو

معنی گول خور - جستجوی لغت در جدول جو

گول خور
که گول خورد. که فریب خورد. که زود از راه برود. فریب خور. آب دندان. گول. احمق. پپه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
گول خور
آنکه گول خورد کسی که فریب خورد فریب خور: من گول خور ساده دل که بعبث معروف به زیرک و فاضلم مغرور این ننه طبیهء... شدم. گول خوردن، فریب خوردن حقه خوردن: گفته بود که جمعی مرا تعلیم داده و عده ها دادند و خلاف کردند و من از بی عقلی گول خورده این عمل کردم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نزول خور
تصویر نزول خور
کسی که پول به نزول بدهد، رباخوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گول خوردن
تصویر گول خوردن
فریب خوردن، گول خوردن، فریفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل خوار
تصویر گل خوار
کسی که عادت به خوردن گل دارد
فرهنگ فارسی عمید
(گِ خَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری شیراز و 2هزارگزی راه فرعی شیراز به خرچول. هوای آن معتدل و دارای 275 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
که گول را گیرد، که نادان را گرفتار سازد، ابله فریب، که گول را گرفتار کند، که گول پندارد، که نادان انگارد، که احمق تصور کند، نادان فریب، که ساده لوح را بفریبد:
پس نظر کرد آن سلیمان سوی تخت
گفت آری گول گیری ای درخت،
مولوی،
بوی صدق و بوی کذب گول گیر
هست پیدا از نفس چون مشک و سیر،
مولوی،
کی شود محجوب ادراک بصیر
زین سببهای حجاب گول گیر،
مولوی
لغت نامه دهخدا
سخن چین و نمام و افتراکار. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغل و چغل خوری شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 36هزارگزی باختر ورزقان و 30هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر. هوای آن گرم و دارای 607 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
رجوع به گوش شوی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
در تداول، نزول خوار. رباخواره. رجوع به نزول خوار شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
فریب خوردن. فریفته شدن. از راه به در رفتن:
نخوری گول سکندر نروی همره خضر
چند گردی ز پی چشمۀ حیوان محتاج.
باقر کاشی (از بهار عجم).
من از بی عقلی گول خورده این عمل کردم. (از تاریخ عالم آرای عباسی ص 349). از این دروغ راست نما گول خورده. (از تاریخ عالم آرای عباسی ص 368).
در لهجۀ یزدی ’گال خوردن’ در بازی مخصوص ’گوبازی’ به کار رود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ)
فریفته شده. رجوع به گول و گول خوردن شود
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ)
صفت گول خور. رجوع به گول خور شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع در 27هزارگزی جنوب اردل، متصل به راه مالرو شلیل به دوپلان. هوای آن معتدل است و 93 تن سکنه دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نزول خور
تصویر نزول خور
بهره خور بهر گیر کسی که پول رابه نزول دهد رباخوار تنزیل خوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بول خر
تصویر بول خر
خریشه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره نرگسیها با برگهای بسیار ضخیم دارای دندانه های خاردار و ساقه زیرین ستبر. رشته های سلولز های برگهای این گیاه در نساجی مورد استفاده است صباره الصبر الامر یکی صبر آمریکایی صبر آمریکایی آگاو آقاو برگ خنجری آجاو آمریکا صبر آغاجی، سنفیتون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش خور
تصویر نوش خور
نوش خوار، روز پنجم از هر ماه ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه موش خورد. توضیح دشنام گونه ایست که به اعراب دهند: عرب موش خور
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه گوش را بشوید و پاک کند، آلتی که پزشکان بتوسط آن گوش را شستشو دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل خوار
تصویر گل خوار
آنکه گول خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود خور
تصویر سود خور
ربا خوار، باجگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود خور
تصویر خود خور
کسی که غضه بسیار می خورد و از غم خوردن ضعیف و نحیف میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغل خور
تصویر چغل خور
سخن چین نمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثفل خور
تصویر ثفل خور
خره خور لرد خور لرد نوش درد نوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گول خوردن
تصویر گول خوردن
فریب خوردن، از راه بدر شدن، فریفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گول خورده
تصویر گول خورده
فریفته شده فریب خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گول خوری
تصویر گول خوری
عمل گول خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گول و نادان را گرفتار سازد، آنکه دیگری را احمق پندارد، آنچه احمق را باشتباه اندازد: کی شود محجوب ادراک بصیر زین سببهای حجاب گول گیر. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزول خور
تصویر نزول خور
((~. خُ))
رباخوار
فرهنگ فارسی معین
تنزیل خور، رباخوار، سودخور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کسی که زیاد می گوزد
فرهنگ گویش مازندرانی
شایعه ساز، یک پرخور
دیکشنری اردو به فارسی
گوشت خوٰار
دیکشنری اردو به فارسی